بهینابهینا، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 12 روز سن داره

بهترین دختردنیا

نق نق

الان که دارم واست مینویسم داری نق میزنی حالا کم کم داره نقت به گریه تبدیل میشود من هم دارم مبارزه می کنم بغلت نکنم ببخشید مامانی وای داره به جیغ تبدیل میشه من که رفتم  
19 شهريور 1391

تولدت مبارک

الهی مامان فدات بشه دخترم شش ماهه شدی  بابایی تولد6 ماهگیت مبارک  خیلی دوست دارم ماچ.     ...
19 شهريور 1391

بدون عنوان

نفسم عزیزم عشقم جیگرم فدات بشم .... کیف میکنم با تو . عشق میکنم با تو . زندگی با تو معنی میده. اصلا زندگی یعنی تو ... چقدر هر روز بگم خداروشکرت بهم نی نی دادی. بهم دختر دادی . بهم نازنین دلمو دادی ؟ سختی های اولش فدای یه لبخند الانت . فدای غر غر کردنات . فدای کارای نازت . فدای امروز که مامان  داشت تو بغلش خوابت میکردو تو دستتو گذاشته بودی روی لبش ... داشت لالایی واست میخوند تو انگشتاتو میکردی تو دهنش . همونطوری خوابیدههههه... مامانم . قربونت برم(دارم با اشک مینویسم) . عزیزدلم . تو غر بزن من بوست میکنم . تو گریه کن من لهت میکنم تو بغلم . تو باش فقط. هر طور هستی لذت بخشی . شیرینی . انقدر بوست میکنم گریه میکنی . آخه مامانی نمیدونه ...
19 شهريور 1391

بدون عنوان

عجب دختر لوسی شدی ديشب بابايي گذاشتت تو صندلی ات.  وشما زدی زیرگریه محلت ندادیم گفتیم ولش کن لوس شده می خواهد بغل باشه من ديدم گريه ميكني و آروم نميشي اومدم سراغت يه جوري صدا در ميآوردي انگار داري التماسم ميكني ولي من فكر كردم بخاطر بغلي شدنته برا همين سعي كردم بخندونمت تا عادت كني (اصولا اولش كه ميزارمت زمين گريه ميكني ولي من هي برات جنگولك بازي در ميارم تا آروم بشي و بعد ديگه برات عادي ميشه !) خلاصه آروم نميشدي و همينطور التماس آميز صدا ميكردي و اشك هم تو چشمات بود و تو چونتو ميدادي بالا و با لباي نيمه برچيده صدا ميزدي آآوووو و انگار كاملا التماس ميكردي بغلت كنم..  وای وقتی دیدی خبری ازبغل نیست پاهات را میبردی بالا و محکم می زدی...
19 شهريور 1391

واکسن شش ماهگی

سلام فسقلی خوبی جینگیل مامان من که عاشقتم شنبه صبح بعدازکلی اد بد گفتن با بابافیروزرفتیم بهداشت محل واکسن بزنیم به اون رونهای تپلی شما خداییش هم رون های تپلی داری ها occasion, party, father, dad, daddy, love, father's day card, father's day greeting, happy father's day, father's day 2008, blocks, buliding, blissful" width="80" height="60" />فکرکنم بزرگ شدی بایدبری ایروبیک قربونت برم باهم میریم مامان جان--- بعدازکلی انتظار به دلیل اینکه خانم بهیار مشغول تعریف های خانوادگی باهمکارشون بودند دخملی چکاب شدند وزن٧.٥٠٠ قد٦٨ دورسر٤٥ البته خانم بهیارگیج بودند وبعیدنیست اشتباه کرده باشه من فکرکنم اصلا لباس هایت راکم نکرد دورسرت راهم اشتباه ...
19 شهريور 1391

دختر غذاخور

سلم هلوی مامان دوشنبه 14/6شماتمام دیروز وامروزصبح رانا آرومی کردی ومن دیگه حسابی کلافه هستم یک شنبه خانه مادربودیم وشما اصلا نخوابیدی دوشنبه ام که خانه خودمان بودیم شما فقط یک ساعت خوابیدی وکلی هم گریه کردی ومامان تصمیم گرفت واسه شما فرنی درست کنه واین شد که شما چندروززودتراز موقع فرنی خوردی وکلی هم دوست داشتی البته مامان اینقدرازدسته شمااین چندروزخسته بودکه کلایادش رفت ازاولین غذاعکس بگیره ولی شما یکمی آروم شدی وبعد چندساعتی خوابیدی من همان روززنگ زدم به دکترت وگفتم که به شما غذادادم ودکتر اجازه دادند که دخترم بهبه بخوره ولی خیلی کم فردا دوباره واسه شمافرنی درست کردمالبته بدون شکر اماشمانخوردی چرا مامانی شماکه دیروزدوست داشتی دوبار...
16 شهريور 1391

دخترم میگه د د

سلام مامانی چند روزی بود نمی تونستم واست بنویسم مشکلات اینترنتی حالا جبران میکنم وهمه این چندروز روواست مینویسم دقیقا روز شنبه ١١/٦ ساعت ١١.٤٢ دقیقه بود که من مشغول مرتب کردن آشپزخانه بودم وشما داشتی مثل همیشه ا ای او میگفتی که شنیدم پشت سرهم داری میگی دددد ومن هم قربون شما رفتم وزنگ زدم به بابا وگوشی رابردم کنارشما که البته شما من راخراب کردی وهیچ نگفتی اما شب که بابا آمد دیگه سنگ تمام گذاشتی خلاصه اون روز تاآخرشب یکسره ددد کردی وهردفعه هم گلوت دردمی گرفت وسرفه می کردی قربونه اون گلوت برم من شب رفتیم بال هایپر طبق معمول همه نی نی ها تودل مامان ها خواب اما شما می خواستی به همه وسایل دست بزنی وکنجکاوی می کردی امیدوارم همیشه همین قدرکنج...
16 شهريور 1391

کاشکی می دونستم چی میگی مامانی

 در اين مطلب قرار است چند تا از نشانه‌هاي زبان نوزادان را به همراه معني شان بازگو كنيم. بچه‌ها درست از زماني كه به‌دنيا مي‌آيند مي‌توانند بعضي از احساسات‌شان مثل احساس اضطراب يا رضايت را بدون كلام نشان دهند. اگر والدين بتوانند مفهوم اين زبان را بفهمند و با كودك‌شان ارتباط برقرار كنند نه تنها نيازهاي كودك برآورده مي‌شود بلكه عشق، علاقه و پيوند بين والدين و كودك‌شان هم محكم‌تر خواهد شد. حالات چهره نوزادان بسيار ظريف‌تر و خواندن آنها بسيار مشكل‌تر از حالات چهره بزرگسالان است. بنابر‌اين براي درك دقيق اين حالت‌ها بايد دقت زيادي به خرج دهيد و نااميد نشويد. اولش سخت است ولي...
8 شهريور 1391

فسقل خوب

اگه خدابخواهد وگوش شیطون کراین هفته شما ساعت خواب وبیدارتون مشخص شده است و مامانی موفق شد نمی دونم  چراولی این روزهادلم گرفته واحساس تنهایی می کنم آخه مامان هیچ دوره اززندگیش رومجبورنبود خانه نشین باشداما به دلایلی فعلا ازکارودرس خبری نیست تو فکرم برم دنبال کارکه البته دلهره دارم که نکنه واسه شمابدباشه اماخیلی از نی نی هامیروندمهدکودک مادر چون ازمهربد مراقبت می کنه نمی تونم مسئولیت شماراهم برعهداش بگذارم  مامان بتی هم فکرنمی کنم قبول کنند می ماند مهد که اونهم قابل اعتمادنیستند البته حساسیت زیادهم خوب نیست توکل به خدا می گردم اگه پیدانشد تصمیم دارم ادامه تحصیل بدم البته پیام نورکه نیازی به دانشگاه رفتن نباشه درهرصورت باید یه کا...
8 شهريور 1391

چادگان

سلام وروجک خانم مامان اول بگم دوست دارم یک عالمه من وتو وباباومامان بتی وخاله زری که خاله باباهست رفتیم چادگان هیچ کس دیگه ام بامانیامدمنوباباهم خیلی جورکارمان نبوداما بابابه خاطرمامان بتی رفتنی شدوخوش هم گذشت شماهم اصلا اذیت نکردی قربونت برم من دخمل خوب  عصرروز جمعه راه افتادیم وعصرپنجشنبه ام برگشتیم .وقتی رسیدیم ویلاپرازپشه بودبابا هم که خیلی هواسش بهدخملش هست گفت همه بریم بیرون تاحشره کش بزنه تاپشه ها بمیرند ماهم سه تایی یعنی من وتو خاله زری رفتیم پیاده روی مامان بتی پاش درد می کرداین بودکه کنارویلا نشست بعدازتروتمیزکردن شما میوه خوردیم ویکمی هم تعریف وبعدش موقع خواب شما که البته ویلا کناری تعدادشون زیادبودوشلوغ می کردن ...
5 شهريور 1391